اشاره: مقاله‌ی حاضر پژوهشی قرآنی در باب مفهوم ایمان است. نویسنده با برّرسی «آیه‌های ایمانی» کوشیده است سیر موضوعی ایمان را در قرآن پیگیری کند و با تحلیل مبتنی بر متن، حقیقت ایمان، علایم و آثار آن و درجات «نردبان ایمان» را بازنماید.

1. واژه‌ی ایمان (به معنای روی آوردن و گرویدن، مصون ساختن و ایمن کردن، و باورداشتن) دهها بار در قرآن به کار رفته و ریشه‌ی آن، امن، از مادّه های بسیار پربسامد در واژگان قرآنی است. واژه‌ی مقابل ایمان، کفر، و مشتقّات آن نیز در قرآن بسیار به کار رفته است.[1]

اگر چه قرآن در مواردی معدود از «ایمان به باطل» سخن گفته است؛ «وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» [2] (و آنان که به باطل گرویده و خدا را انکار کرده‌اند همان زیانکارانند)[3] و متعلّق ایمان هم می‌تواند امری حقّ باشد، هم امری باطل، امّا ایمان صبغه و طنینی قدسی دارد و در قرآن غالباً از ایمان به خداوند، پیامبران، غیب و آخرت سخن رفته است.

2- «ایمان» چیست؟ قرآن به صراحت منکر تعریف ایمان به صِرف اقرار زبانی و قول است[4]: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ[5] (و برخی از مردم می‌گویند: «ما به خدا و روز بازپسین ایمان آورده‌ایم»، ولی گروندگان [راستین] نیستند). ایمان راستین، صرف قول نیست و با آزمون الهی آشکار می‌شود: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ (2) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ» [6] (آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها می‌شوند و مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند؟ و به یقین، کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم، تا خدا آنان را که راست گفته‌اند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز] معلوم دارد.)

از طرف دیگر، تعریف ایمان به «عمل صالح»[7] نیز با مجموع «آیه‌های ایمانی» قرآن سازگار نیست؛ هر چند عبارت «وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ» [8] چنین تعریفی را به ذهن متبادر می‌کند. امّا، اوّلاً، این عبارت را می‌توان این‌گونه فهمید: «و قرآن به مؤمنانی که عمل صالح انجام می‌دهند، بشارت می‌دهد»، که با سایر آیات ایمانی قرآن کاملاً سازگار است. ثانیاً، اگر هم بخش دوّم این عبارت را توضیح بخش اوّل آن در نظر بگیریم و عبارت را این‌گونه بفهمین: «و قرآن به مؤمنان» آنان که عمل صالح انجام می‌دهند، بشارت می‌دهد»، بر اساس آن نمی‌توان ایمان را به عمل صالح تعریف کرد، بلکه حداکثر می‌توان عمل صالح را از ارکان ایمان به شمار آورد. به علاوه، چنین تعریفی با دیگر آیات ایمان قرآن سازگار نیست؛ در آیات بسیاری در کنار ایمان از عمل صالح سخن رفته[9] و تعریف ایمان به عمل صالح مستلزم تکرار ناموجه در این آیات است.

در قرآن، حقیقت ایمان نه اقرار به زبان است، نه مجموعه‌ای از عقاید، و نه عمل صالح (تأکید می‌شود: حقیقت ایمان، نه مقتضیّات و پیامدهای آن)؛ ایمان امری قلبی است: «أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»[10] (در دل اینهاست که [خدا] ایمان را نوشته و آن را با روحی از جانب خود تأیید کرده‌است). «نور»ی است که خداوند با آن هر کدام از بندگانش را که بخواهد هدایت می‌کند[11]، هدیه‌ای الهی است که از برکت آن به هنگام شنیدن پیام پیامبر اشک از چشمان مؤمنان سرازیر می‌شود[12]، هستی مؤمنان را یکسره «درگیر» و «دچار» می‌کند و به این پاسخ شورانگیز می‌کشاند که: «رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ» [13] (پروردگارا، ما شنیدیم که دعوتگری به ایمان فرا می‌خواند که: «به پروردگار خود ایمان آورید»، پس ایمان آوردیم. پروردگارا، گناهان ما را بیامبرز، و بدیهای ما را بزدای و ما را در زمره نیکان بمیران). ایمان قرآنی نظری و تعریف شدنی نیست، «وجودی» و تجربه کردنی است. چنین است که ایمان نیاوردن، از روی «خسران نفس» است: «الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ» [14] (خود باختگان کسانی‌اند که ایمان نمی‌آورند) و استکبار: «إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ»[15] (معبود شما معبودی است یگانه. پس کسانی که به آخرت ایمان ندارند، دل‌هایشان انکارکننده‌ی [حقّ] است و خودشان متکبرند).

3- در قرآن برای امان علایم و آثاری ذکر شده است که توجّه به آن‌ها در درک بهتر ایمان قرآنی سودمند است. حب نسبت به خداوند علامت بارز ایمان به اوست: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»[16] (و برخی از مردم، در برابر خدا، همانندهایی [برای او] برمی‌گزینند، و آن‌ها را چون دوستی خدا، دوست می‌داند؛ ولی کسانی که ایمان آورده‌اند، به خدا محبّت بیشتری دارند). مفهوم ایمان متضمّن اعتماد است و مؤمن بر اساس اعتماد اطمینان‌بخش خویش به خداوند، بر او توکّل می‌کند و کار خود را یکسره به او وامی‌گذارد: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»[17] (مؤمنان، همان کسانی‌اند که چون خدا یاد شود دل‌هایشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگار خود توکّل می‌کنند). حب نسبت به خداوند و توکّل بر او نشانه‌هایی هستند که هر کس می‌تواند شخصاً ایمان خود به خداوند را با آن‌ها محک زند.

ایمان به خداوند باعث هدایت قلب مؤمن است: «وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ»[18] (و کسی که به خدا بگرود، دلش را به راه آورد) و حتّی خود قرآن نیز فقط برای اهل ایمان هدایت و شفاست.[19] ایمان ترس و بیم را زایل می‌کند: «فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا»[20] (پس کسی که به پروردگار خود ایمان آورد، از کمی [پاداش] و سختی بیم ندارد) و بر اولیای خداوند، که ایمان و تقوا را در خویش جمع آورده‌اند، و بر اهل ایمان و عمل صالح خوف و حزنی نیست.[21] خداوند به اهل ایمان ثبات می‌بخشد[22] و قلب مؤمن آرام به سکینه‌ای است که خداوند بر آن نازل کرده‌است: «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ»[23] (اوست آن کسی که در دل‌های مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند).

4- با این همه، تفکیک اصل و حقیقت ایمان از پیامدها و لوازم آن کار دشواری است. به نظر می‌رسد آن‌جا که قرآن در مقابل ایمان از نفاق سخن می‌گوید: «وَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ »[24] (و قطعاً خدا کسانی را که ایمان آورده‌اند می‌شناسد، و یقیناً منافقان را [نیز] می‌شناسد) به حقیقت ایمان نظر دارد و آن‌جا که مقابل ایمان فسوق را می‌نشاند: «أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ»[25] (آیا کسی که مؤمن است، چون کسی است که نافرمان است؟ یکسان نیستند) بر لوازم و مقتضیّات ایمان تأکید می‌کند.

امّا لوازم ایمان چیست؟ چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، در آیات بسیاری ایمان همراه با عمل صالح ضامن رستگاری و اجر عظیم دانسته شده است، نه صِرف ایمان و نه هر ایمانی. می‌توان گفت که به طور کلّی لازمه و پیامد ایمان از تقوا سخن می‌رود: «وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ» [26] (و اگر بگروید و پرهیزگاری کنید، برای شما پاداشی بزرگ خواهد بود). قرآن در مواضعی دیگر، بویژه وقتی به توصیف مؤمنان می‌پردازد، به نحو نسبتاً تفصیلی لوازم و مقتضیّات ایمان را برمی‌شمرد و التزام به آن‌ها را نشانه‌ی راستین بودن ایمان می‌داند. توبه‌، عبادت، امر به معروف و نهی از منکر، حفظ حدود الهی و جهاد در راه خدا، اقامه‌ِی نمازف پرداخت زکات، و اطاعت از خدا و رسول از جمله لوازم ایمان منتهی به رستگاری‌اند[27]، ایمان در آن‌ها متبلور و متجلی می‌شود، و نبود آن‌ها به معنای نبود ایمان است. هم‌چنین، مشخّصاً از توکّل به عنوان لازمه و پیامد ایمان نیز یاد شده است: «وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ» [28] (و موسی گفت: «ای قوم من، اگر به خدا ایمان آورده‌اند، و اگر اهل تسلیمید بر او توکّل کنید.») در این زمینه، بویژه، سوره‌ی مؤمنون خواندنی است.

5- در میان آیات قرآن، آیه‌ی چهاردهم سوره‌ی حجرات اهمّیّت خاصّی دارد: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ ... » [برخی از] بادیه نشینان گفتند: «ایمان آوردیم.» بگو: «ایمان نیاورده‌اید، لیکن بگویید: اسلام آوردیم.» و هنوز در دل‌های شما ایمان داخل نشده است...). این آیه آشکارا میان ایمان و اسلام تمایز می‌نهد و قلبی بودن ایمان را وجه این تمایز اعلام می‌کند.[29] آیه‌ی هفدهم همین سوره نیز ارزش را یکسره به ایمان می‌دهد: یمنون علیک أن اسلموا قل لا تمنوا علی اسلامکم بل الله یمن علیکم أن هدیکم للایمان این کنتم صادقین (از این‌که اسلام آورده‌اند بر تو منّت می‌نهند؛ بگو «بر من از اسلام آوردنتان منّت مگذارید، بلکه [این] خداست که با هدایت کردن شما به ایمان، بر شما منّت می‌گذارد، اگر راستگو باشید»).

جالب توجّه است که در برخی از آیات قرآن خطاب به مؤمنان سخنانی گفته و احکام و حدودی ابلاغ می‌شود [30] که به بیان خود قرآن عمل به آن‌ها، لازمه و شرط ایمان است.[31] به نظر می‌رسد که در این آیات مؤمنان مورد خطاب را باید گروه مسلمانان، در مقابل مشرکان فهمید. آیه 73 سوره‌ی احزاب که در آن از مؤمنان در مقابل منافقان و مشرکان سخن رفته، و آیه 221 سوره‌ی بقره که در آن مشرک در برابر مؤمن نهاده شده مؤیّد آن است که در این دو آیه و آیات یاد شده مؤمن به معنای مسلم و ایمان به معنای اسلام است. توجّه به دو آیه‌ی دیگر مطلب را روشنتر می‌کند. آیه‌ی 136 سوره‌ی نساء می‌گوید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا» به نظر می‌رسد ایمان مراد در «آمَنوا» را باید اسلام معنا کنیم و ایمان مراد در «آمِنوا» را حقیقت ایمان. آیه‌ی 62 سوره‌ی بقره[32] نیز می‌گوید: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ». در این آیه هم باید ایمان مراد در «آمنوا» را به معنای اسلام بگیریم و ایمان مراد در «آمن» را حقیقت ایمان؛ ایمانی که نه فقط مسلمانان، بلکه یهودیان و مسیحیان و «صائبان» نیز از آن بهره داند و گوهر مشترک ادیان یاد شده در این آیه است (در آیات دیگری هم از ایمان اهل کتاب و عمل آنان به لوازم آن با تجلیل یاد شده است[33]).

گفته شد که تفکیک ایمان از مقتضیّات و لوازم آن کار دشواری است و قرآن هم بر ایمان تأکید می‌کند و هم بر لوازم آن. هم‌چنین اشاره شد که در قرآن خطاب به «مؤمنان» احکام و حدودی ابلاغ می‌شود که از لوازم ایمانند؛ لوازمی که اوّلاً، دست کم برخی از آن‌ها، خاصّ اسلامند و ثانیاً ثابت و فراتاریخی بودن بعضی از آن‌ها محلّ بحث است. اکنون می‌توانیم، در نگاهی کلّی‌تر، ایمان را گوهر مشترک ادیان ابراهیمی بنامیم و مجموع لوازم و مقتضیّات این ایمان را برای پیروان هر کدام از این ادیان «شریعت» آن دین تلقّی کنیم و -با توجّه به تفکیک ناپذیری ایمان از لوازم و مقتضیاتش- به جای مطلق ایمان، از ایمان اسلامی، مثلاً، در ترکیب «ایمان اسلامی» جزء اوّل از «حقیقت»ی حکایت می‌کند که، دست کم، همه‌ی ادیان ابراهیمی بر آن متّفقند و جزء دوّم از «شریعت»ی که فارق اسلام از سایر ادیان است و چون صدف گوهر ایمان را در بر گرفته است.

6- در قرآن به صراحت از ازدیاد ایمان سخن رفته است (کما این‌که از ازدیاد کفر و کفر بعد از ایمان نیز سخن به میان آمده است[34]): «وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (124) وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ»[35] (و چون سوره‌ای نازل شود، از میان آنان کسی است که می‌گوید: «این [سوره] ایمان کدام یک از شما را افزود؟» امّا کسانی که ایمان آورده‌اند بر ایمانشان می‌افزاید و آنان شادمانی می‌کنند. امّا کسانی که در دل‌هایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدشان افزود و در حال کفر درمی‌گذرند). لذا گذشته از نگاه عرضی به ایمان (تلقّی آن به منزله‌ی گوهر دین)، نگاه طولی هم به آن می‌توان داشت: ایمان امری ذو مراتب و تشکیکی است و، فی المثل، در ایمان اسلامی می‌توان «اسلام» را -که با ادای شهادتین محقّق می‌شود- اوّلین پله در «نردبان ایمان»[36] دانست (البته در صورتی که ادای شهادتین همراه با باور قلبی باشد، و الاّ «مسلمان» از این مرتبه‌ی ایمان نیز بی‌بهره است، هر چند حکم مسلمانی بر وی جاری است). بر این اساس، شاید تفکیک قاطع میان همه‌ی مراتب ایمان و اسلام روا و بلکه ممکن نباشد، اگر چه تمایز میان ایمان و اسلام –چنان‌که دیدیم- روشن است. این تفکیک، در الفاظ قرآن نیز رعایت نشده و همان‌گونه که در آیاتی مراد از «ایمان» اسلام است، در آیاتی نیز مراد از «مسلم»، مسلم (و اسلام) اصطلاحی نیست و به مفهوم ایمان نزدیک‌تر است: «يَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (68) الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ»[37] (ای بندگان من، امروز بر شما بیمی نیست و غمگین نخواهید شد. همان کسی که به آیات ما ایمان آورده و تسلیم بودند).

مسأله‌ی نسبت میان ایمان و یقین نیز مؤیّد ذو مراتب بودن ایمان است. در قرآن آیاتی وجود دارد که در آن‌ها از ایمان در برابر شک سخن رفته است: «وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ»[38] (و [شیطان] را بر آنان تسلّطی نبود، جز این‌که کسی را که به آخرت ایمان دارد از کسی که درباره‌ی آن در تردید است بازشناسیم). بر این اساس، ایمان مستلزم یقین است. امّا اوّلاً خطاست که این یقین را یقین معرفتی بدانیم؛ ایمان امری قلبی و نفسانی است و لذا یقین همراه آن نیز یقینی نفسانی و روانی است. هیچ استلزامی میان ایمان و یقین معرفتی وجود ندارد. یقین معرفتی امری ثابت و کاستی و فزونی ناپذیر است که به راحتی قابل دست یافتن نیست –اگر اصلاً دست‌یافتنی باشد. اگر ایمان مستلزم یقین معرفتی بود، چه کمتر می‌بودند مؤمنان- اگر اصلاً مؤمنی می‌بود. ثانیاً، یقین همراه ایمان چون خود ایمان ذومراتب است. آیه‌ی 260 سوره‌ی بقره، هم مؤیّد غیرمعرفتی بودن یقین همراه ایمان است و آن را «اطمینان قلب» می‌نامد، و هم مؤیّد ذومراتب بودن ایمان و یقین همراه آن: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» (و [یادکن] آن‌گاه که ابراهیم گفت: «پرودگارا، به من نشان ده چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاورده‌ای؟» گفت: «چرا، ولی تا دلم آرامش یابد.»).[39]

ایمان، در مراتبی، خالی از ناآرامی‌ها و دغدغه‌های برخاسته از غیاب یقین کامل نیست: کما این‌که مبرا از شرک (و لو مراتب پایین آن) هم نیست: «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ»[40] (و بیشترشان به خدا ایمان نمی‌آورند جز این‌که [با او چیزی را] شریک می‌گیرند). صعود از نردبان ایمان مستلزم خالص سازی ایمان و پالایش آن از انواع شرکهایی است که مؤمن را از تعالی باز می‌دارند و از مراتب بالاتر ایمان محروم می‌سازند. امّا پالایش ایمان شدنی نیست مگر با التزام بیشتر به لوازم آن و ایجاد قابلیت باطنی بیش‌تر برای تجربه‌ی عمیقتر ایمان و درک والاتر یقین قلبی.

یادداشتها

*بنیاد دایرة المعارف اسلامی
----------------------------------
[1] - همین امر، اگر نه اصلیترین عامل، از عوامل اصلی توجّه جدّی و زود هنگام فرق مختلف اسلامی و مکاتب کلامی به موضوع ایمان و مسائل مرتبط با آن، و سعی در فهم کلام الله بود. برای آگاهی از آرای مختلف این فرقه‌ها و مکاتب درباره‌ی ایمان –علاوه بر کتاب ارزشمند ایمان در کلام اسلامی، نوشته‌ی توشبهبکو ایزوتسو، که ترجمه‌ی فارسی آن (به قلم زهرا پورسینا، سروش 1378) منتشر شده است. می‌توان به مقاله‌ی «ایمان» در دایرةالمعارف تشیع (نوشته‌ی اصغر دادبه) و مقاله‌ی «IMAN» در چاپ دوّم Encyclopedia of Islam (نوشته‌ی لویی گارده) مراجعه کرد. درباره‌ی رویکردهای جدید به موضوع ایمان، در کنار شرحی از تعاریف ایمان نزد متکلّمان و فیلسوفان و عارفان مسلمان، و مباحث ایمانی دیگری در فضای کلام جدید و با عنایت به آرای متألّهان متأخّر مسیحی، این کتاب خواندنی است: ایمان و آزادی، محمّد مجتهد شبستری، تهران، طرح نو، 1376. امّا تحقیقی روشمند و مبتنی بر تحلیل زبانشناسانه درباره‌ی مفاهیم کفر و ایمان در قرآن، در این کتاب یافتنی است: مفاهیم اخلاقی دینی در قرآن مجید، توشیهیکو ایزوتسو، ترجمه‌ی دکتر فریدون بدره‌ای، فرزان روز، 1378. ایزوتسو ایمان را «بالاترین و والاترین ارزش اخلاقی و دینی در اسلام» می‌داند و معتقد است که این مفهوم را به طور غیر مستقیم و از جنبه‌ی منفی، یعنی با تجزیه و تحلیل مفهوم کفر بهتر می‌توان روشن کرد. بر همین اساس، ابتدا با تفصیل به تحلیل مفهوم کفر در قرآن می‌پردازد و سپس به سراغ ایمان می‌رود. خواننده‌ی گرامی خواهد دید که شیوه‌ی برّرسی مفهوم ایمان می‌رود. خواننده‌ی گرامی خواهد دید که شیوه‌ی برّرسی مفهوم ایمان در مقاله‌ی حاضر ایجابی است و مفهوم کفر تقریباً نادیده گرفته شده است. پیداست که از این نقص نمی‌توان گذشت، امّا نگارنده امیدوار است که با ارجاع خواننده به اثر عالی و عالمانه‌ی ایزوتسو تا حدودی کار خویش را موجّه ساخته باشد.
[2] - عنکبوت: 52؛ نیز عنکبوت: 67، نحل: 72.
[3] - همه‌ی ترجمه‌های آیات در این مقاله عیناً برگرفته از ترجمه‌ی قرآن استاد محمدمهدی فولادوند است.
[4] - تعریفی که کرامیه به آن قائل بودند.
[5] - بقره: 8؛ نیز حجرات: 14.
[6] - عنکبوت: 2 و 3.
[7] - تعریف مورد پذیرش معتزله.
[8] - اسراء: 9، کهف: 2.
[9] - از جمله، بقره: 25 و 62 و 82 و 277، نساء: 124، انعام: 48، یونس: 9، کهف: 88، مریم: 60، طه: 82، فرقان: 70، قصص: 67 و 80، تغابن: 9.
[10] - مجادله: 22؛ نیز مائده: 41، اعراف: 101، نحل: 22، حج: 54، حجرات: 7.
[11] - شوری: 52؛ نیز بقره: 257، حدید: 12، تحریم: 8.
[12] - مائده: 83.
[13] - آل عمران: 193.
[14] - انعام: 12، نیز انعام: 20.
[15] - نحل: 22؛ نیز اعراف: 76، سجده: 15، غافر: 27.
[16] - بقره: 165؛ از پیامبر (ص) روایت شده است که «هَلْ الدين إلا الحب في الله والبغض في الله»؛ ایمان چیزی جز حب و بغض نیست (ر.ک. مختصر تفسير ابن كثير ، ج 1 ص 277.)
[17] - انفال: 2.
[18] - تغابن: 11.
[19] - فضیلت: 44؛ نیز اسراء: 82.
[20] - جن: 13.
[21] - یونس: 62 و 63؛ بقره: 62 و 277، انعام: 48.
[22] - ابراهیم: 27، نحل: 102.
[23] - فتح: 4؛ در تفسیر این آیه، از محمّد باقر (ع) روایت شده که سکینه همان ایمان است.
[24] - عنکبوت: 11؛ نیز آل عمران: 167.
[25] - سجده: 18؛ نیز آل عمران: 110، یونس: 33، حجرات: 7 و 11.
[26] - آل عمران: 179؛ نیز محمّد: 36.
[27] - توبه: 71و 111 و 112، مائده: 55، انفال: 41، نور: 51.
[28] - یونس: 84؛ در روایتی، علی بن ابیطالب(ع) برای ایمان چهار رکن برشمرده‌اند: توکّل برخدا، واگذاری امر به خدا، راضی بودن به قضای خدا و تسلیم بودن به امر خدا.
[29] - بر این اساس: ‌تعریف ایمان به صرف «اقرار به لسان» یکی انگاشتن ایمان و اسلام و خلاف آیات قرآن است. از محمد باقر (ع) روایت شده است که ایمان آن است که در دل استقرار یابد و بنده را به سوی خدا کشاند و اطاعت خدا و تسلیم امر او شدن نشانه‌ی راستین بودن ایمان اوست. امّا اسلام گفتار و کردار ظاهری است که همه‌ی مسلمانان در آن مشترکند و به سبب آن حکم اسلام بر آن‌ها جاری است.
[30] - بقره: 178 و 183 و 208 و 282، آل عمران: 130، نساء 25 و 92 و 93.
[31] - نساء 59، نور: 2، مجادله: 4.
[32] - و با اندکی اختلاف در الفاظ، آیه‌ی 69 سوره‌ی مائده.
[33] - از جمله، آل عمران: 113 تا 115.
[34] - بقره: 108، آل عمران: 86 و 90 و 100 و 106 و 149، نساء 137، اتوبه: 66، نحل: 106، منافقون: 3.
[35] - توبه: 124 و 125؛ نیز آل عمران: 173، انفال: 2، احزاب: 22، فتح: 4، مدثر: 31.
[36] - از جعفر صادق (ع) منقول است که ایمان چون نردبانی است که با ده پلکان که مؤمنان پله از پس پله از آن بالا می‌روند. آن کسی که در پله‌ی دوّم است به آن‌که در پله‌ی اوّل است نگوید تو از ایمان بی‌بهره‌ای [و سوّمی به دوّمی...] تا برسد به دهمی. پس آن را که پایین‌تر از توست ساقط مکن که بالاتر از تو تو را ساقط کند، و چون کسی را یک درجه پایین‌تر از خود دیدی با ملایمت او را به سوی خودکشان و چیزی را که طاقتش را ندارد بر او تحمیل مکن که او را می‌شکنی، و هر که مؤمنی را شکست جبرانش بر وی لازم است.
[37] - زخرف: 68 و 69؛ نیز قصص: 53. این توصیف امام علی (ع) از اسلام نیز بر ایمان منطبق است: اسلام همان تسلیم و تسلیم همان یقین و یقین همان تصدیق و تصدیق همان اقرار و اقرار همان عمل و عمل همان اداست. مؤمن دینش را از رأیش نگرفته بلکه از جانب پروردگارش به او رسیده است. مؤمن یقینش در عملش دیده می‌شود و کافر انکارش در عملش... این نیز که واژه‌ی اسلام خود متضمّن مفهوم تسلیم است، ما را از تفکیک کامل ایمان و اسلام باز می‌دارد؛ تسلیم بودن رکن رکین ایمان داشتن است.
[38] - سبأ: 21، نیز توبه: 45، حجرات: 15.
[39] - از جعفر صادق (ع) نقل شده است که ایمان برتر از اسلام و یقین برتر از ایمان است و چیزی کمیابتر از یقین نیست. می‌توان پایین‌ترین پله در نردبان ایمان را اسلام منظور کرد و بالاترین پله‌ی آن را یقین؛ یقین تام و تمامی که سراسر وجود مؤمن را رامش می‌بخشد. (و الاّ هیچ مرتبه‌ای از ایمان نیست که با مرتبه‌ای از یقین همراه نباشد).
[40] - یوسف: 106.